کسی که مذهب شیعه را از نابودی نجات داد
گفتیم علومی که در محضر امام محمدباقر علیه السلام تدریس میشد چه بود. هنگامی که امام جعفر صادق علیهالسلام در محضر درس حضور به هم رسانید برای اولین مرتبه امام محمدباقر علیه السلام شروع به تدریس جغرافیای بطلیموس کرد و در اولین روز که امام جعفر صادق علیه السلام در محضر درس پدر نشست نام (المجستی) که میدانیم کتاب جغرافیا و هیئت بطلیموس میباشد به گوشش رسید و در آن روز برای اولین مرتبه از زبان پدر شنید که زمین مدور است زیرا بطلیموس که در قرن دوم میلادی میزیسته در کتاب المجستی نوشته است که زمین مدور میباشد.
بعضی تصور میکنند که مردم از زمان (کوپرنیک) منجم لهستانی که در سال 1473 میلادی متولد شد و در سال 1543 میلادی زندگی را بدرود گفت به کرویت زمین پی بردند.
در صورتی که در مصر باستانی تمام دانشمندان میدانستند که زمین مدور است و در کتابخانه واتیکان کتبی هست مسبوق به هزار سال قبل از کوپرنیک و در آنها نوشته شده که زمین مدور است و تازه کوپرنیک وارد مرحله جوانی شده و هنوز نظریه خود را راجع به این که زمین مدور به دور خورشید میگردد نگفته بود که (کریستف کلمب) به استناد کروی بودن زمین به راه افتاد تا این که از راه مغرب کره زمین خود را به مشرق آن که جزایر ادویه غذائی در آنجا بود برساند و هنوز کوپرنیک کتاب معروف خود را راجع به این که زمین و سیارات دیگر به دور آفتاب میگردند به زبان لاتینی منتشر نکرده بود که (ماژلان) پرتغالی که وارد خدمت پادشاه اسپانیا شده بود با کشتیهای خود از بندر (سویل) از اسپانیا به راه افتاد و یک دور کامل اطراف کره زمین زد و بعد از سه سال همراهانش به اسپانیا مراجعت کردند (خود ماژلان در جزایر فیلیپین به دست بومیان کشته شد) و برای اولین بار بطرزی غیر قابل انکار محقق گردید که زمین مدور است.
قبل از کوپرنیک لهستانی مدور بودن زمین مسلم بود منتها بطلیموس در کتاب المجستی گفت که مرکز دنیا زمین است و خورشید و ماه و سیارات و کواکب دیگر اطراف زمین میگردند اما کوپرنیک گفت که زمین مرکز دنیا نیست بلکه خورشید مرکز دنیا میباشد و زمین و سیارات دیگر اطراف خورشید گردش میکنند.
در سال 91 هجری که امام جعفر صادق علیه السلام همچنان در محضر تدریس پدر حضور به هم میرسانید دو واقعه جدید برای امام جعفر صادق اتفاق افتاد که برای او اهمیت داشت.
واقعه اول این بود که یکی از مریدان و شاگردان امام محمد باقر علیه السلام که از مصر مراجعت میکرد یک کره جغرافیائی را که با چوب و بهتر آن است که بگوئیم با خاک چوب ساخته بودند به ارمغان آوردند. در مصر با خاک چوب یا خاک اره که آن را به شکل خمیر در میآوردند اشیای ارزان قیمت زیاد ساخته میشد و از جمله با آن خمیر انواع مجسمهها را میساختند و یکی از مصر جلوه داشت و بالنسبه گران قیمت بود. کره جغرافیائی که محمد بن فتنی از مصر برای امام محمد باقر علیه السلام به ارمغان آورد به شکل یک پایه مدور بود که کرهای روی آن قرار داده باشند. آن پایه مدور زمین بشمار میآمد و کرهای که روی آن قرار داده بودند آسمان بود و روی آن کره آسمانی مجموعه ستارگان بر طبق آنچه بطلیموس در قرن دوم میلادی گفته بود و به چشم میرسید.
بطلیموس برای ستارگان آسمان که در زمان او با چشم دیده میشد چهل و هشت تصویر در نظر گرفت و گفتیم که آن تصاویر را بطلیموس ابداع نکرد بلکه قبل از او منجمین اقوام دیگر یک قسمت از آن تصاویر را در نظر گرفته بودند منتها بطلیموس آنها را به صورت کاملتر تصویر کرد. بنابر گفته او در جهان مجموع ستارگان ثابت چهل و هشت مجموعه بود که هر کدام یک شکل داشت. روی آن کره بزرگ آسمانی شکل هر مجموعه را کشیده و اسم آن را با زبان مصری نوشته بودند. در آن کره آسمانی دوازده مجموعه از ستارگان از حمل تا حوت یعنی از بره تا ماهی چون کمربند آن کره را احاطه میکرد و خورشید را هم در آن قسمت از کره کشیده بودند تا این که نشان بدهند که خورشید هر سال یک مرتبه در آسمان از آن منطقه کمربندی عبور میکند. از خورشید گذشته ماه و سیارات هم در کره آسمانی به چشم میرسید و سیارات هم مانند خورشید و ماه اطراف زمین میگشتند. خلاصه در آن کره آسمانی مرکز دنیا زمین بود و خورشید و ماه و سیارات اطراف زمین گردش میکردند.
آن کره آسمانی اولین شکلی بود که امام جعفر صادق علیه السلام از آسمان میدید و با این که در آن موقع بیش از یازده سال از عمرش نمیگذشت (اگر تاریخ تولد او را 80 هجری بدانیم) بر آن کره و در نتیجه بر جغرافیای بطلیموس ایراد گرفت و گفت خورشید سالی یک مرتبه اطراف کره زمین میگردد و خط سیر آن دوازده برج است و در هر یک از برجها سی روز مقام دارد و مدت سی روز طول میکشد تا این که یک برج را بپیماید و وارد برج دیگر شود. پس چرا خورشید شب از نظر ما ناپدید میگردد و هر صبح طلوع مینماید و اگر در هر برج سی شبانه روز مقام میکند بایستی ما پیوسته آن را ببینیم.
ایراد آن پسر بچه یازده ساله وارد بود و شخصی که کره آسمانی را به ارمغان آورده بود گفت:
بطلیموس میگوید که خورشید دارای دو حرکت میباشد یکی حرکتی است که در منطقه البروج دارد و سالی یک مرتبه از دوازده برج میگذرد و اطراف زمین میگردد و حرکت دوم خورشید حرکتی است که در پیرامون کره زمین مینماید و در هر شبانه روز یک مرتبه اطراف زمین میگردد و در نتیجه هر بامداد ما طلوع و هر شامگاه غروب آن را میبینیم.
امام جعفر صادق علیه السلام گفت امکان ندارد که این دو حرکت با هم جفت شود چون در حالی که خورشید در منطقه البروج مشغول گردش اطراف زمین است چگونه آن را ترک میکند تا این که اطراف زمین گردش نماید. آورنده ارمغان گفت خورشید در شب منطقه البروج را ترک میکند تا این که دور زمین بگردد و بتواند بامداد از مشرق زمین طلوع کند.
امام جعفر صادق علیه السلام گفت از این قرار آفتاب فقط روزها در هر یک از برجهای دوازدهگانه است و شبها در آنجا نیست چون در موقع شب بایستی به قول تو آنجا را ترک نماید و دور زمین بگردد تا این که بتواند بامداد دیگر از مشرق طلوع نماید و چرا در موقع شب ما خورشید را نمیبینیم.
آورنده ارمغان گفت من به درستی نمیدانم چرا ما در موقع شب خورشید را نمیبینیم و شاید حجابی روی خود میاندازد تا این که دیده نشود!
تا زمانی که امام جعفر صادق علیه السلام آن کره آسمانی را دید تقریبا پانصد و شصت سال از زمان مرگ بطلیموس میگذشت و تا آن موقع کسی به فکر نیافتاده بود که ایرادی بر آن بگیرد و بپرسد چگونه آفتاب که به قول بطلیموس در هر برج سی روز سفر میکند تا این که اطراف زمین بگردد هر شبانه روز یک مرتبه مکان و خط سیر خود را عوض مینماید و دور زمین میگردد. در مدت پانصد و شصت سال که از مرگ بطلیموس میگذشت کسی به فکر نیافتاد که بر هیئت او ایراد بگیرد و بگوید که گردش آفتاب به دور کره زمین با خروج از منطقه البروج از لحاظ عقلائی قابل قبول نیست و یک پسربچه یازده ساله متوجه شد که سیستم نجومی بطلیموس مورد ایراد میباشد و نمیتوان آن را پذیرفت. برای این که در آن پانصد و شصت سال کسی درصدد بر نیامد که عقل خود را هم در موقع خواندن المجستی به کار بیندازد.
در صورتی که نظریه بطلیموس راجع به نجوم یک نظریه مذهبی نبود که بحث راجع به آن حائز نباشد و بگویند که بایستی آن را بدون چون و چرا پذیرفت.
اما دو چیز سبب میشد که در قدیم درصدد بر نیامدند که بر گفته دانشمندان ایراد بگیرند:
اول احترام (استاد) بود فکر میکردند که آنچه استاد گفته صحیح است و نمیتوان بر آن ایراد گرفت دوم تنبلی ذهن مردم قدیم بشمار میآمد و مقصودمان تنبلی ذهن افراد عادی است چون در قدیم نمیبایستی از افراد عادی انتظار داشت که راجع به مسائل علمی اظهار نظر کنند زیرا وسائل ترویج علم برای عموم وجود نداشت و فقط طبقهای که در مدارس شرق و غرب تحصیل میکردند علاقه به علم داشتند و اگر در خارج از محیط مدارس کسانی نسبت به علم ابراز علاقه میکردند باری آنها هم بر اثر ارتباط با اهل مدرسه به علم علاقمند میشدند و آن وضع کم یا بیش باقی بود تا وقتی که صنعت چاپ به وجود آمد و در مغرب زمین علم را از محدوده دانشگاهها خارج کرد و در دسترس عموم قرار داد اما در شرق تا همین اواخر علم از محیط مدارس خارج نمیشد.
اما در دانشگاههای بزرگ شرق هم کسی درصدد بر نیامد که بر نظریه نجومی بطلیموس ایراد بگیرد همانگونه که در دانشگاههای بزرگ غرب هم بر آن نظریه ایراد گرفته نشد.
اولین کسی که بر نظریه ایراد گرفت امام جعفر صادق علیه السلام در محضر درس پدر بود و گفت که نظریه نجومی بطلیموس از لحاظ عقلائی قابل قبول نیست. از آن به بعد آن پسر راجع به سیستم نجومی بطلیموس فکر کرد و میخواست بفهمد که نقص آن سیستم چیست و چه میشود که آفتاب که در منطقه البروج یعنی در دوازده برج اطراف زمین میگردد در همان حال هر روز از شرق زمین طلوع مینماید و در مغرب غروب میکند.
هر روز که چشم امام جعفر صادق در محضر درس پدر به کره آسمانی میافتاد مسئله عیب سیستم نجومی بطلیموس را تجدید مینمود ولی پدرش او را وادار به سکوت میکرد و میگفت که بطلیموس خطا نکرده است.( ما عقیده داریم که امام چون دارای علم کامل است همه چیز را میداند ولی مرکز تحقیقات اسلامی در استراسبورگ مسائل اسلامی را فقط از لحاظ تاریخی مورد مطالعه قرار میدهد و بدون تردید امام محمد باقر علیه السلام با علم امامت از نقص سیستم نجومی بطلیموس به خوبی مطلع بوده است.)
طبیعی است که آن پسر بچه یازده ساله تحت الشعاع پدر قرار میگرفت و نمیتوانست به ایراد و اعتراض ادامه بدهد و نمیتوانست از کسانی که در محضر پدرش درس میخواندند کمک بگیرد چون آنها هم عقیده داشتند که بطلیموس خطا نکرده و آفتاب به طوری که وی میگوید اطراف زمین میگردد.
گفتیم که محضر درس امام محمد باقر علیه السلام از تجدد برخوردار شد و در آنجا جغرافیا و هیئت را تدریس کردند و بعد علم هندسه را تدریس نمودند که مدرس آن همچنان امام محمد باقر علیه السلام بود.
علم هندسه هم مثل جغرافیا و هیئت از راه مصر به وسیله دانشمندان قبطی به امام محمد باقر علیهالسلام رسید و او در موقع تدریس بیشتر از قواعد علمی اقلیدس یونانی که در قرن سوم قبل از میلاد میزیست استفاده میکرد و اقلیدس هم مثل کسانی که قبل از او عقیده به مدور بودن زمین داشتند آن را مدور میدانست و با این که یک مهندس برجسته بود نمیتوانست وسعت زمین را اندازه بگیرد.
قبل از این تاریخ که تاریخ مدون یونان به وجود بیاید و ما بدانیم که یونانیها راجع به توالی روز و شب چه نظریه داشتند از اساطیر یونانی این طور به نظر میرسد که یونانیان عقیده به وجود هزارها خورشید داشتند و فکر میکردند خورشیدی که بامداد طلوع میکند و هنگام شب غروب میکند به جائی میرود یا میافتد که نمیتوان فهمید کجاست و خورشیدی که روز بعد از مشرق طلوع مینماید غیر از خورشیدی است که روز قبل غروب کرده بود. به این ترتیب به عقیده یونانیان قدیم هر روز یک خورشید نو از مشرق طلوع میکند که غیر از خورشید روز قبل میباشد.
آنها میگفتند (زئوس) خدای خدایان – که در زبان لاتینی به اسم (ژوپی تر) خوانده شد – آتشها یا چراغهای نورانی فراوان دارد و هر بامداد یکی از آن آتشها یا چراغها را به آسمان میفرستد تا این که زمین را روشن و گرم نماید و بعد از این که آتش تمام شد و خاکستر گردید یا این که روغن چراغ تمام شد غروب میکند و چراغهای خاموش به جائی میافتد که نمیتوان بدان پی برد. آیا زئوس خدای خدایان که هر روز یک خورشید به آسمان میفرستاد از چراغهای خاموش استفاده میکرد و روغن آنها را تجدید مینمود که باز به آسمان بفرستد. جواب این پرسش مشکوک بود و بعضی عقیده داشتند که زئوس از چراغهای خاموش استفاده میکند و بعضی بر آن بودند که استفاده نمینماید.
یونانیان قدیم مسائل نجومی را برای خود آسان کرده بودند و همه چیز را با تصمیمات و کارهای زئوس توضیح میدادند. از قرن پنجم قبل از میلاد که قرن دانشمندان یونانی است و تاریخ علمی آنها را در دست داریم علمای یونانی درصدد برآمدند که به علت تفاوت روز و شب پی ببرند. هر کس که از یونان قدیم اطلاعاتی دارد میداند که در بین دانشمندان قدیم یونان به ندرت کسانی بودهاند که درصدد برآمدند به علت تفاوت روز و شب پی بردند. سه نفر از معروفترین آنها که سقراط و افلاطون و ارسطو باشند به علم الاجتماع بیش از چیزهای دیگر علاقهمند بودند و حتی ارسطو که فیزیک و هواشناسی را نیز نوشته به علم الاجتماع علاقمند بوده و از فلسفه مشائی او ( از مشی بمعنای راه رفتن چون در موقع تدریس راه میرفت) دور از علم الاجتماع نیست که در این جا محال بحث آن نمیباشد.
در بین آن دانشمندان فقط چند نفر درصدد برآمدند که به علت تفاوت روز و شب پی ببرند و یکی از آنها اقلیدس بود در صورتی که مهندس بشمار میآمد نه منجم. اقلیدس فکر میکرد داستان این که زئوس هر روز یک آتش یا چراغ را از مشرق وارد آسمان مینماید و بعد از آن که آتش یا چراغ آسمان را طی کرد خاموش میشود نباید صحیح باشد او که تقریبا چهارصد و پنجاه سال قبل از بطلیموس در اسکندریه میزیست گفت خورشیدی که روز بعد از مشرق طلوع میکند خورشید روز قبل میباشد و علت این که روز بعد از مشرق طلوع میکند این است که در هر شبانه روز دور زمین را که مدور است میپیماید.
اما این عقیده بعد از مرگ اقلیدس در نوشتههایش به دست آمد و با این که قرن سوم قبل از میلاد قرنی بود که در یونان و اسکندریه علم توسعه یافت آن مرد گوئی جرئت نمیکرد که نظریهاش را راجع به علت به وجود آمدن روز و شب در زمان حیات بگوید. او یک قرن بعد از ارسطو آمده بود و قبل از او دانشمندان یونانی اذهان را برای پذیرفتن علوم آماده کرده بودند و در همان دوره که اقلیدس میزیست مردی به اسم (پیرون) در یونان نه فقط با گفتههای ارسطو و افلاطون که قبل از او به وجود آمدند مخالفت میکرد بلکه با خدایان یونان یعنی با مذهب رسمی یونان مخالفت مینمود و میگفت خدایان یونانی جز افسانه نیست.
اما پیرون که در سال 270 قبل از میلاد مسیح فوت کرد و میتوانست نظریه خود را صریح بگوید در اسکندریه نمیزیست بلکه در یونان و مدینه (الیس) بسر میبرد و منظورمان از مدینه (الیس) و سایر مدینههای یونانی شهرهائی است که هر یک کشوری مستقل بود.
اقلیدس در اسکندریه تحت سلطنت اولین پادشاه یونانی از سلسله بطالسه بسر میبرد و او به اسم (بطلیموس) از سرداران اسکندر مقدونی مردی بود که میگفت علم میتواند و باید وارد هر رشته شود غیر از آنچه مربوط به خدایان میباشد و برای ثبوت طرفداری بطلیموس اول از علم همین بس که او (کتابخانه) را به وجود آورد و آن کتابخانه در اسکندریه آنقدر اهمیت پیدا کرد که مورخین در اعصار بعد هر جا که اسم کتابخانه را میبردند منظورشان کتابخانه اسکندریه بود. (شرح این کتابخانه که به دست اعراب سوزانیده شد در سرگذشت (کنیز کلئوپاترا ملکه مصر) که به ترجمه شادروان ذبیح الله منصوری در سالهای 1339 و 1340 خورشیدی در مجله خواندنیها منتشر گردید به تفضیل ذکر شده و کتابخانه اسکندریه تقریبا یک شهر بزرگترین مرکز تحقیقات علمی قرون قبل از میلاد و بعد از میلاد بود.)
نویسنده: احمد(شنبه 87/10/7 ساعت 8:9 صبح)