مامون به امام جواد علاقه داشت و کوشش میکرد و نقشه طرح میکرد که دل امام را به دست آورد و او را بدارالخلافه نزدیک کند. مامون توطئه خود را براى از میان بردن جنبش و حرکت تشیع در چهار چوب خلافت عباسیان همچنان ادامه میداد و هدف او از این کار آن بود که بین امام و پایگاههاى مردمى او فاصله ایجاد کند و امام را از مردم خویش دور سازد.
او میخواست به طریقى این نقشه را اجرا کند که مردم تحریک نشوند، به خصوص که او با کمال عزت و تکریم در کاخهاى مامون و ساختمانهاى مجلل او زندگانى میکرد. اما محافظان کاخ همه حرکات و سکنات امام را با دقت تمام زیر نظر میداشتند.
بنابر همان نقشه قدیمى، مامون در برابر همه مردم در جامه دوستدار و مخلص امام ظاهر شد و «ام فضل»دختر خود را به عقد ازدواج او در آورد تا از تایید امام برخوردار باشد. لذا به او اصرار کرد که در همانجا زندگانى کند. اما امام علیه السلام اصرار ورزید که به مدینه بازگردد تا نقشه مامون را در کسب تایید امام براى پایدارى خلافتى که غصب کرده بود، نقش بر آب سازد. زیرا وقتى امام علیهالسلام خلافت او را تایید نمیکرد، این شبهه در دل مردم ایجاد میشد که حکومت او مشروعیتى ندارد. و از طرف دیگر، امام علیه السلام امامت خود را اثبات مىکرد و جدا بودن طرح و برنامه خود را از طرح و برنامه حکومت روز آشکار مىساخت.
اما اگر امام مىپذیرفت که با مامون و در دربار او زندگانى کند، مساله به این طریق تلقى مىشد که این دو خط مشى در یکدیگر ادغام شده است و این امر در نظر مردم چنین نتیجه میداد که هیچ تناقض و اختلافى بین این دو از جهت معالم و مسائل فکرى و عقیدتى خاص که ممیز نظریه امام بود، وجود ندارد.
امام جواد علیه السلام خط پدر بزرگوار را ادامه داد و از لحاظ برنامهریزى فکرى و آگاهى عقیدتى، فقیهان را از بغداد و شهرهاى دیگر پیرامون خود، در مدینه فراهم آورد تا با او مناظره کنند و از ایشان سوال بپرسند و از راهنمائىهاى او مستفیض گردند.
«هنگامى که فصل حج فرا رسید، فقیهان بغداد و شهرهاى دیگر و دانشمندان بلاد که هشتاد تن بودند، به حج رفتند و سپس به سوى مدینه روى آوردندتا اباجعفر را دیدار کنند.» (1)
امام جواد علیه السلام براى گستردن پایگاههاى مردمى خویش به وظایف و مسئولیتهاى خود در امر جهاد دست زد. این امر به گوش «معتصم» رسید و او را جبرا به بغداد فراخواند تا به قتل برساند و زندگانى شریف آن امام را با خوراندن زهر به آن طریق به پایان رساند. ابن بابویه گوید: «معتصم امام علیه السلام را مسموم گردانید.» (2) زیرا امام براى حکومت خطرى محسوب میشد و مواضع انحراف و موارد دورى حکومت را از اسلام براى مردم افشاء میکرد. نه تنها براى دستگاه خلافت این خطر را داشت که منزلت و برتریهاى فکرى او را با توجه به کمى سن و سال او همه میدانستند،بلکه امام، فقها و قضات را براى مناظره و مبارزه علمى مىطلبید و بسیار متحرک بود و امور فکرى و عقیدتى مردم را بر عهده داشت (در یک مجلس سى هزار مساله از ایشان پرسیدند و او به همه آنها پاسخ داد و در آن وقت نه سال داشت.)
شیخ مفید گوید: «مامون امام جواد علیه السلام را دوست میداشت. زیرا با وجود کمى سن، شخصى فاضل بود و به درجه والا از علم رسیده بود و در ادب و حکمت و کمال عقل، مقامى داشت که هیچ یک از مشایخ زمان،با او برابرى نمىتوانست کرد.»
طبرى در اعلام الورى گوید: ایشان در زمان خود با وجود اندک بودن سن و سال،به پایهاى از فضل و علم و حکمت و ادب رسیده بود که هیچ یک از اهل فضل به آن پایه نرسیده بود.» (3)
سخن خویش را در باب روش و برنامه امام جواد علیه السلام به همین اندازه مختصر به پایان مىرسانیم زیرا نقش او همانند نقش پدرش امام رضا علیه السلام بود.
سخنها و پرسشهاى بیشمار، پیرامون وى گفته شده است و درباره پدیده مرجعیت و رهبرى او در حالی که بیش از هشت سال نداشت سخن بسیار است.
اثبات امامت حضرت جواد علیه السلام
صِغر سن امام علیه السلام از پدیدههاى اعجاز آمیز اوست که در حکام آن زمان اثرى فوقالعاده گذاشته بود. همه مآخذ تاریخى متفق القولند که وقتى پدر مکرم امام جواد علیه السلام درگذشت عمر امام هشت سال یا هفت سال و چهار ماه بود. (4)در حقیقت هنگامی که پس از پدر عهده دار امامت گردید، در سن کودکى بود.
این معنى نخستین بار در زندگانى پیشوایان اهلبیت علیهالسلام در شخص امام جواد علیهالسلام مصداق پیدا کرد و براى حکام منحرف، مایه حیرت و براى حقیقت امتداد خط امامت و مرجعیت امامان اهلبیت علیه السلام که امام جواد علیه السلام نماینده و جانشین آنان بود، سندى حتمى و معجزهآسا به شمار مىرفت.
اگر به حساب احتمالات تکیه زنیم، مىبینیم که تنها صغر سن امام علیه السلام کافى است که حقیقت امامت وى را بپذیریم و قبول کنیم که ایشان ادامهدهنده خط امامت بوده است والا چگونه مىتوان در دست گرفتن رهبرى شیعه را از طرف او در همه زمینههاى نظرى و عملى تفسیر کنیم؟
شاید این معنى از ذهن بگذرد و بگویند، چه بسا که براى شیعیان، امامت و رهبرى این نوجوان از اهلبیت، به وضوح، کشف و معلوم نشده باشد و چه بسا که ادعائى دیگر نیز بر این فرضیه ضمیمه کنند همچنان که احمد امین گوید:
«امامان از چشمها پنهان میشدند و به دعوت پنهانى اکتفا میکردند تا محبت و گرایش مردم نسبت به آنان باقى بماند. (5) »
ما این فرضیه را رد میکنیم و میگوئیم: رهبرى امام جواد علیه السلام، رهبرى آشکار و علنى در برابر همه تودههاى مردم بود و هرگز رهبرى امامان چنین نبود که پیرامونشان را پاسبانان محافظ، و نیروى ارتش و ابهت و جاه و جلال پادشاهان فرا گرفته باشد به طوری که رهبر، دعوت را از توده مردم که به آنان معتقد بودند و به رهبرى آنان حرکت مىکردند، پنهان سازد بلکه رهبرى امام علیه السلام، رهبرى سرى از قبیل صوفیان و فاطمیان نبود که میانشان فاصله ایجاد کند و بین رهبرى و پایگاه مردمى او جدائى افکند.
امام اهلبیت علیه السلام، دعوت خود را تا حدى آشکار انجام میداد، و پایگاههاى مردمى طرفدار و مؤمن به رهبرى و امامتش به طور مستقیم در مسائل دینى و قضایاى اجتماعى و اخلاقى با شخص امام تماس و هماهنگى حاصل میکردند.
وقتى مامون، امام علیه السلام را به بغداد یا مرکز خلافت آورد، امام پاى فشرد تا به مدینه باز گردد. مامون با این درخواست موافقت کرد و آن حضرت بیشتر عمر شریف را در مدینه گذرانید.
امام جواد علیه السلام در صحنه اجتماعى با نشاط و فعالیت، حرکت میکرد و نزد همه مسلمانان شناخته شده بود. از جمله نزد شیعیان که به رهبرى و امامت ایشان ایمان داشتند.
«این مساله که معتصم از فعالیتها و کوششهاى او برآشفته و در رنج بود حقیقت داشت و از اینروى وى را به بغداد خواست و هنگامی که ابو جعفر علیه السلام وارد عراق گردید، معتصم و جعفر پسر مامون، پیوسته توطئه مىچیدند و براى قتل آن بزرگوار حیله مىاندیشیدند.»
شیخ مفید گوید: «دو شب به ماه محرم سال 220 مانده وارد بغداد شد و در ذیقعده همان سال در آنجا وفات کرد.»
در روضة الواعظین آمده است که «در بغداد با زهر بقتل رسید. (6) »
بر اساس این مسلمات،فرضیهاى که میگوید: رهبرى امام جواد علیه السلام در برابر مسلمانان عموما، و در برابر شیعیان خصوصا، رهبرى آشکار نبوده است، باطل است. این سخن خلاف طبیعت علاقه و همبستگى بین اهلبیت و پایگاههاى مردمى آنان است. به خصوص که مامون نورافکنها را متوجه امامت و علم حضرت امام جواد علیه السلام کرد و او را در معرض آزمایش قرار داد تا در محظور قرار گیرد و مردم را از پیرامون او بپراکند. دانشمندان بزرگ را دعوت کرد و بین آنان و امام علیه السلام در برابر عباسیان، مجالسى منعقد نمود.
اما برترى علمى و فکرى امام علیه السلام با کمى سن و سال آشکار گردید.
مامون از«یحیى بن اکثم» که در آن روزگار از بزرگان و متفکران بود خواست که براى پرسش از امام، مسالهاى طرح کند تا امام را ناتوان سازد و از پاسخ گفتن به آن درماند. یحین بن اکثم از امام پرسید: «فدایت گردم آیا رخصت میدهى سؤالى کنم؟»
ابو جعفر گفت: «آنچه میخواهى بپرس.»
یحیى گفت: درباره کسی که در احرام باشد و شکارى را بکشد چه نظر ی دارى؟
امام علیه السلام فرمود: آیا وقتى صید را کشت در «حل» بود یا «حرم»؟ و آیا آن مجرم به این کار آگاه بود یا جاهل؟ به عمد آن را کشت یا به سهو؟ آزادبود یا بنده؟ صغیر بود یا کبیر؟ آغاز کننده به قتل بود یا در مقام دفاع بود؟
آن شکار آیا از پرندگان بود یا نه؟ از شکارهاى کوچک بود یا بزرگ؟ در آنچه کرد پافشارى داشت و یا پشیمان شده بود؟ قتل در شب روى داد یا در روز؟ آیا براى عمره مُحرم شده بود یا براى حج؟
یحیى بن اکثم شگفت زده بر جاى ماند و در چهرهاش ناتوانى دیده میشد چندان که اهل مجلس همه بدان پى بردند. (7)
در این مورد،فرضیهها و اقوال دیگر وجود دارد و ما آنها را متوالیا مورد بحث قرار میدهیم:
فرضیه نخست که میگوید: سطح علمى و فکرى طایفه شیعه در آن هنگام در پایهاى بود که امکان داشت از این موضوع غفلت کنند یا به بیان دیگر سطح فکرى و عقلى و روانى شیعه چندان بود که آنان را به این معنى کشانید که امامت کودکى را تصدیق کنند و به آن ایمان آورند... حال آن که او حقا امام نبود.
این فرضیه قابل قبول نیست و واقعیات تاریخى آن را تکذیب میکند.
زیرا سطح علمى و فقهى این طایفه در حدى بود که از طرف همه مکاتب و حوزههاى فکرى رقیب، مورد تحسین و بزرگداشت و تقدیر بودند. مکتب فکرى عظیمى که حاصل کوشش امامان باقر و صادق علیهماالسلام بود، بزرگترین حوزه فکرى و علمى اسلام بود که در آن روزگار جهان اسلام به خود دیده بود و آنجا دو نسل پیاپى از شاگردان حضرت امام صادق و حضرت امام کاظم علیهماالسلام فعالیت داشتند و آن دو در میدان فقه و تفسیر و کلام و حدیث، و در همه جوانب و ارکان معرفت اسلامى در راس طایفه شیعه قرار داشتند.
در پرتو این حقیقت، هرگز نمىتوان فرض کرد که سطح فکرى و علمى این طایفه به پایهاى باشد که از چنین موضوع مهم و بزرگى غفلت کرده باشند.
چگونه افراد یک طایفه که در میانشان چنین مکتبى وجود داشت و قطب پیشرفت فکر اسلامى به شمار میرفت از این موضوع غفلت کردهاند و به وهم یا از سر غفلت، امامت را در کودکى مجسم دیدهاند که از روى واقع و حق، امام نبوده است. به خصوص چنانکه گفتیم، امامت حضرت امام جواد علیه السلام بر رهبرى او بر پایگاههاى مردمى و رهبرى آشکار بر همه مسلمانان استوار بود و هر فرد عامى مىتوانست با آن برخورد کند و صدق آن را بیازماید. به خصوص طایفه شیعه که در جهان اسلام، بزرگترین مدرسه فکرى و عظیمترین آن به طور کلى در میان آنان تحقق یافته بود و حوزه علمى آن تا کوفه و مدینه نیز امتداد داشت.
مدارس مزبور و مراکز فکرى،با امام علیه السلام رابطه داشتند و از ایشان فتوا میخواستند و مسایل خود را مىپرسیدند و حقوق و اموال را از هر سوى نزد او میفرستادند. پس چگونه امکان داشت که با آن عقل و شعور شکوفا، یا با بودن مدرسهاى مانند آن حوزه بزرگ، از حقیقت کودکى که امام نبود، غافل بمانند؟
فرضیه دوم: گروه شیعه در طول تاریخ خود تصویرى صحیح و واضح از مفهوم معناى امامت و امام نداشت. بلکه چنین مىپنداشت که امام فقط رقمى در تسلسل نسبى و وراثتى است. بنابر این امامت و شرایط لازمه را براى امامت نمیدانست چیست.
مىگوئیم این فرضیه نیز مردود است. چه، اساسا تشیع و امامت بر پایه مفهوم عمیق الهى استوار است و آن بدیهىترین و روشنترین مفهوم تشیع است.
امام از نظر مفهوم عام شیعى، آن انسان بىهمتا در علم و معرفت و گفتار و کردار و اخلاق است. این مفهوم در دستاوردها و ابعادش، نزد شیعیان آشکار است. هزاران نص، از روزگار امام على علیهالسلام تا عهد امام رضا علیه السلام پیامى است که این مفهوم را معلوم کرده تا آنجا که همه تفصیلات و توضیحات و خصوصیات تشیع در ذهن شیعیان، بسیار واضح و آشکارا نقش بسته است.
روایتى در این مضمون میگوید: «پس از وفات امام رضا علیه السلام وارد مدینه شدیم و پرسیدیم، بعد از امام رضا علیه السلام، خلیفه کیست؟ گفتند خلیفه در روستائى نزدیک مدینه است. به سوى آن روستا به راه افتادم تا به آنجا رسیدم.
خانه امام موسى بن جعفر علیه السلام در آنجا که به ارث به امام جواد علیه السلام رسیده بود، مملو از مردم بود. یکى از برادران رضا علیه السلام را دیدم که بر بالاى مجلس نشسته بود و شنیدم که مردم او را - اى برادر رضا علیه السلام- خطاب میکردند. یعنى او پسر امام نیست زیرا از امامان علیهالسلام شنیده بودند که امامت پس از حسن و حسین علیه السلام در دو برادر جمع نمیشود. (8)
از این حدیث چنین نتیجه میگیریم که نزد شیعیان، همه تفصیلها و خصوصیات تشیع و مفاهیم آن، واضح و روشن بود. این مساله ادعاى صاحبان این فرضیهرا تکذیب میکند.
فرض سوم و آخر: این معنى، فداکارى و پافشارى در غرور و باطل از طرف شیعه و دوستداران آن بوده است.
میگوئیم این دعوى هم باطل است. نه فقط از نظر ایمان ما به تقواى شیعیان و قداست آنان، که واقعیت اخلاص این طایفه تردیدناپذیر است. همانا که از خلال این شرایط موضوعى که طایفه ستمکش شیعه را احاطه کرده است، یک روز هم در سراسر ایامشان و در طول زندگى، راه به بزرگى و قدرت و ثروت نداشتهاند. بلکه شیعیان در سراسر تاریخ، گرفتار شکنجه و عذاب و محرومیت و زندان و ویرانى بودهاند. بلکه تشیع راهى بوده است که انسان در هر گام آن با بیم و مراقبت دائمى روبرو بوده است.
امام باقر علیه السلام در باب این محنتها و بلایا که بر شیعه نازل میشد فرمود:
شیعیان ما در همه شهرها کشته میشوند و با تهمت، دست و پایشان را قطع میکنند و هر کس از محبت ما یاد کند یا به سوى ما آید، به زندان افکنده میشود و اموالش را به یغما مىبرند و خانهاش را درهم میکوبند.»
فداکارى و از خود گذشتگى و پافشارى بر باطل هرگز انگیزه یا راه طمع مادى و دنیوى نبوده است.
چرا پس از این همه از خود گذشتگى و فداکارى و پافشارى از طرف على،طایفه شیعه یعنى مردمى دانا و روشنفکر براى امامتى باطل و دروغین و با توجه به این که این از خود گذشتگى، انواع و اقسام ناراحتى و محرومیت و عذاب و صدمه را براى آنان در بردارد،در پى موهوم روند؟ لذا نمىتوان از خود گذشتگى شیعه را در مورد امامت، جز اعتقاد حقیقى به امامت و آگاهى عمیق از شرایط تحقق امامت چیزى دیگر دانست.
اینجاست که باید گفت، هیچ یک از این فرضیهها را نمىتوان پذیرفت و کسی که به حقیقت تاریخ این طایفه و شرایط و اوضاع موضوعى آن آگاه باشد، به خصوص به شرایط و اوضاعى که پیرامون امام جواد علیه السلام بود، هرگز این پندارها را نمیپذیرد.
پس از عرضه داشتن این فرضیات و مردود شناختن آن، فقط یک فرض باقى ماند که با واقعیت تطبیق میکند و آن این است که امام جواد علیه السلام، حقا امام است. (9)
نظرات دیگران ( ) |
ابعاد شخصیت امام مجتبی علیه السلام
دامنه شخصیت بی مانند سبط اکبر پیامبر صلی الله علیه و آله امام حسن مجتبی علیه السلام آنقدر وسیع و گسترده است که آثار و نشانه های آن در تمام کتاب های حدیث، تراجم، سیره، تاریخ و مناقب فراوان به چشم می خورد.
تواضع، فروتنی، خدا ترسی، روابط حسنه، احترام متقابل و کمک به بینوایان از ابعاد برجسته زندگی آن سرور جوانان بهشتی است. آن بزرگوار بازویی علمی، قضایی، و نیرویی بسیار کارآمد برای حکومت علوی و شخص امیرمومنان علیه السلام بوده است. امام از جمله کسانی بود که از آغاز تا پایان به دفاع از حریم رهبری پرداخت و در جنگ های جمل، صفین و نهروان فعالانه شرکت جست، بلکه در بسیج نیروها از کوفه برای مقابله با فتنه طلحه و زبیر، گام های بسیار مثبت و موثری برداشت. |
هر چند زندگی پر رنج و محنت امام، پر از مسائل و دشواری ها است اما ما در اینجا فقط به بُعد جایگاه علمی امام مجتبی علیه السلام اشاره می کنیم.
الف) امام در نگاه پیامبر صلی الله علیه و آله
امام حسن مجتبی علیه السلام کودک بود که پیامبر بزرگوار اسلام از او به عظمت و بزرگی یاد می کرد. به یقین این برخوردهای محبت آمیز که هیچگاه در زمان خاص و یا در محدوده خاصی ابراز نمی شد، نشان دهنده این بود که آن حضرت می خواست نقاب از چهره امام حسن علیه السلام کنار زده و شخصیت والای او را بیش از پیش، به مسلمانان معرفی کند.
حذیفه گوید: روزی صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله در نزدیکی کوه حرا- یا غیر آن - گرد پیامبر جمع شده بودند که حسن در خردسالی با وقار خاصی به جمع آنان پیوست. پیامبر صلی الله علیه و آله با نگاه طولانی که بر او داشت، همه را مخاطب قرار داد و فرمود: "آگاه باشید که همانا او - حسن- بعد از من راهنما و هدایتگر شما خواهد بود. |
|
مورخان نوشته اند که: روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله ضمن اظهار محبت به امام حسن مجتبی علیه السلام فرمود: همانا حسن ریحانه من است. و این فرزندم سید و بزرگ است و به زودی خداوند به دست او بین دو گروه مسلمان، صلح بر قرار خواهد کرد." (2)
|
ناگفته نماند که این سخن، یک پیشگویی از رسول خدا صلی الله علیه و آله بود که در آینده بین دو گروه از مسلمانان جنگ و خونریزی خواهد شد و امام حسن علیه السلام بین آن دو صلح و دوستی برقرار خواهد کرد. طبق نقل تاریخ، امام حسن مجتبی علیه السلام با مشاهده خیانت یاران و فراهم نبودن زمینه جنگ با معاویه، خیر و صلاح امت را در این دیدند که از درگیر شدن با معاویه خود داری کرده و با صلح پیشنهادی معاویه، موافقت کنند؛ و در اثر این صلح، هم مسلمانان را از شر هجوم خارجیان نجات دادند و هم از جنگ و خونریزی جلوگیری کردند. (3) |
گواه رسالت نبوی صلی الله علیه و آله
و در ادامه ماجرایی که حذیفه به نقل آن پرداخته بود، آمده است که ناگاه مرد عربی، چماق به دست وارد شد و فریاد برآورد:"کدام یک از شما محمد هستید؟" یاران رسول خدا، با ناراحتی جلو رفته و گفتند:" چه می خواهی ؟" رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: "آرام بگیرید." مرد عرب خطاب به پیامبر صلی الله علیه و آله گفت:"تو را دشمن داشتم، و اکنون دشمنی من نسبت به تو بیشتر شد. تو ادعای رسالت و پیامبری کرده ای، دلیل و برهانت چیست؟" حضرت فرمود: "چنانچه مایل باشی، عضوی از اعضای من به تو خبر دهد که برهان و دلیلم روشن تر خواهد بود.
"مرد عرب گفت: "مگر عضو انسان هم سخن می گوید؟!" پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: "آری. حسن جان! برخیز." مرد عرب که گمان می کرد، پیامبرصلی الله علیه و آله او را مسخره می کند، گفت: "خود از عهده پاسخگویی بر نمی آیی، خردسالی را از جای بلند می کنی تا با من صحبت کند؟! "رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: "به زودی او را آگاه به خواسته های خویش خواهی یافت. |
|
" طبق پیش بینی رسول خدا صلی الله علیه و آله امام حسن مجتبی علیه السلام از جای برخاست و از وضعیت آن مرد عرب و چگونگی گرفتاری وی در بین راه سخن گفت؛ به گونه ای که باعث تعجب و حیرت او شده و گفت: "ای پسر! تو این مطالب را از کجا می دانی ؟! تو اسرار دل مرا بر ملا ساختی گویی همراه من بوده ای! مگر تو غیب می دانی؟" آنگاه مسلمان شد.(4)
راستی که امام حسن علیه السلام با این بیانات، برهان و دلیل نبوت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله بوده است؛ چرا که این عضو کوچک پیامبر آنقدر از خود دانش نشان داد که دشمن را وادار به تسلیم و اسلام نمود.
ب) امام در نگاه امیرمومنان علیه السلام
امام حسن مجتبی علیه السلام در نگاه علی علیه السلام شخصیتی بسیار بزرگ و ممتاز بود. حضرت علی علیه السلام از همان دوران کودکی - امام حسن - که آیات الهی را برای مادرش فاطمه زهرا (س) می خواند، این گوهر گرانبها را شناخت و در طول سالیانی که در کنار یکدیگر بودند، همواره از فرزند خود تعریف، تمجید و تقدیر می کرد. حتی در برخی از موارد، قضاوت یا پاسخ به سوالات علمی را به عهده اش می گذاشت. نمونه های زیر، بیانگر شخصیت علمی و جایگاه والای آن حضرت در نزد پدر بزرگوارش می باشد.
روزی امام علیه السلام به فرزند خود فرمود: "برخیز و سخن گوی تا گفتارت را بشنوم." امام حسن علیه السلام عرض کرد: "پدرجان! چگونه سخنرانی کنم با این که رو به روی تو قرار گرفته ام؟!" امام خود را پنهان نمود، به طوری که صدای حسن را می شنید. امام حسن علیه السلام برخاست و خطابه خود را شروع کرد و پس از حمد و ثنای الهی ، فرمود: "علی، دری است که اگر کسی وارد آن در شود، مومن است و کسی که از آن خارج گردد، کافر است."
در این هنگام امام علی علیه السلام برخاست و بین دو چشم حسن را بوسید و سپس فرمود: "ذریه بعضها من بعض و الله سمیع علیم" آنها فرزندان و دودمانی هستند که بعضی از بعضی دیگر گرفته شده اند و خداوند، شنوا و داناست.(5)
روزی یک فرد شامی، نزد امام حسن علیه السلام آمد و خود را از پیروان امیرمومنان معرفی کرد. حضرت به وی فرمود: "تو از پیروان ما نیستی بلکه برای پادشاه کشور روم سوال هایی پیش آمده و پیکش را نزد معاویه فرستاده، او در جواب عاجز مانده، تو را به نزد ما فرستاده است.
|
پیش از آن که مرد شامی سوالات خود را مطرح کند، امام حسن علیه السلام لب به سخن گشود و فرمود: "آمده ای که چنین سوال هایی را مطرح کنی: فاصله بین حق و باطل چه قدر است؟ بین آسمان و زمین چه قدر فاصله است؟ قوس و قزح چیست؟ کدام چشمه و چاه است که ارواح مشرکان در آن جمع هستند؟ ارواح مومنان در کجا جمع می شوند؟ خنثی کیست؟ کدام ده چیز است که هر یک سخت تر از دیگری است؟" |
مرد عرض کرد:" یا بن رسول الله! درست است، پرسش های من همین هاست که فرمودید. سپس امام در حضور پدر به تمام آن پرسش ها پاسخ گفت. وقتی مرد شامی این پاسخ ها را شنید، گفت: گواهی می دهم که تو فرزند رسول خدایی و همانا علی بن ابی طالب سزاوارتر است برای خلافت و جانشینی رسول خدا از معاویه... .(6)
از دیگر دلایل شخصیت علمی و جایگاه والای آن حضرت این است که امیرمومنان علیه السلام از او خواست تا در جریانی بسیار مشکل، داوری کند. او نیز درباره فردی که چاقو در دست داشت و در خرابه ای کنار کشته ای دستگیرش کرده بودند و همچنین درباره فرد دیگری که خود اقرار کرده بود که مقتول در خرابه را، او کشته است؛ چنین قضاوت کرد: "قاتل واقعی با اقرار و صداقتش جان متهم را نجات داد و با این کار، گویی بشریت را نجات داده است و خداوند فرمود: "و من احیاها فکانما احیا الناس جمیعا"؛ هر کس انسانی را از مرگ رهایی بخشد. چنان است که گویی همه مردم را زنده کرده است. بنابراین، آن دو را آزاد کنید و دیه مقتول را از بیت المال پرداخت نمایید."(7)
ج) در نگاه امام حسین علیه السلام
با توجه به سال شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام، به یقین هیچ معصومی به اندازه امام حسین علیه السلام در کنار برادر خود نبوده است. این دو امام معصوم نزدیک به پنجاه سال در کنار یکدیگر زندگی می کردند. بدین جهت امام حسین علیه السلام بیشتر از هر مسلمان دیگری به شخصیت علمی برادرش پی برده بود، و به ویژه در آن ده سال آخر که امامت و رهبری را عهده دار بود، با نگرش دیگری به امام حسن علیه السلام می نگریست.
امام حسین علیه السلام ضمن این که برادر خود را شخصیتی بی مانند می دانست، او را عالم ترین فرد به تفسیر و تاویل و آشنا به تمام علوم و مسائل حکومت و جهان اسلام می دانست. چنانکه این نظر را می توان از برخورد امام حسین علیه السلام با عایشه در تشییع جنازه برادرش به دست آورد.
در تاریخ آمده است هنگامی که امام حسین علیه السلام خواست برادر خود را، بنا به توصیه اش پیش از دفن برای تجدید عهد نزد قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله ببرد، عایشه به تحریک بنی امیه از ورود جنازه امام حسن علیه السلام به داخل حجره پیامبر صلی الله علیه و آله جلوگیری کرد. امام در برابر این اهانت به فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله به عایشه فرمود: "این تو و پدرت بودید که حرمت و حجاب رسول خدا صلی الله علیه و آله را دریدید و کسی را داخل حجره اش کردید که پیامبر صلی الله علیه و آله جوارش را دوست نمی داشت و این که خداوند در فردای قیامت از تو بازخواست خواهد کرد. بدان ای عایشه! که برادرم داناترین فرد به خدا و رسول او است. و داناتر است به کتاب خدا از این که بخواهد نسبت به رسول خدا صلی الله علیه و آله پرده دری کند ...(8)
امام حسن و نقل حدیث از پیامبر صلی الله علیه و آله
از جمله افرادی که نامش جزو راویان و محدثان از رسول خدا صلی الله علیه و آله در تاریخ ثبت گردیده، امام حسن مجتبی علیه السلام است. امام که در حیات پیامبر صلی الله علیه و آله هنوز ده سال نداشت، با دریافت گفته های پیامبر که گاهی آیات وحی بود و گاهی روایات، آنها را از سینه پیامبر به سینه خودش منتقل کرده و سپس به دیگران انتقال می داد.
امام حسن علیه السلام با شنیدن آیات وحی که بر رسول خدا صلی الله علیه و آله فرود می آمد، بی درنگ به منزل آمده و آنها را برای مادرش حضرت فاطمه زهرا(س) قرائت می کرد که این مساله باعث تعجب امیر مومنان علیه السلام شده بود.
آورده اند که: امام مجتبی علیه السلام هفت ساله بود که به همراه پیامبر در مسجد حضور می یافت و آنگاه که آیات جدید بر او نازل می شد، همان ها را از زبان جدش می شنید و آنگاه که به خانه باز می گشت، برای مادرش فاطمه تلاوت می کرد، به گونه ای که هرگاه امیرمومنان وارد خانه می شد، ملاحظه می کرد آیات جدیدی که بر پیامبر نازل گردیده نزد فاطمه است. از آن حضرت جویا می شد، فاطمه می فرمود: از فرزندت حسن.
بدین جهت، روزی علی بن ابی طالب علیه السلام زودتر به خانه آمد و از دید فرزندش پنهان گشت تا آیات جدید را که بر پیامبر نازل شده بار دیگر از فرزندش بشنود. امام حسن علیه السلام وارد خانه شد؛ همین که خواست آیات قرآن را برای مادرش بخواند، زبانش به لکنت افتاد و از خواندن سریع باز ماند. مادرش شگفت زده شد. امام حسن علیه السلام گفت: مادر! تعجب نکن، گویا شخصیت بزرگی در خانه است که با شنیدن سخنانم، مرا از سخن گفتن باز می دارد!
در این هنگام، امیرمومنان علیه السلام از محل اختفا بیرون آمده و فرزندش حسن را در آغوش گرفت و بوسید.(9)
یکی از بهترین شواهد و دلایل شخصیت والای امام حسن مجتبی علیه السلام این است که وی از همان آغاز جوانی، بلکه کودکی، آنچه را که از زبان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله گرفته بود، سخاوتمندانه در اختیار دیگران قرار می داد. ابن الصباغ مالکی درباره این کلاس پر خیر و برکت می نویسد: درباره حسن بن علی - که درود بر او باد - نقل شده است که در مسجد رسول خدا صلی الله علیه و آله می نشست و تشنگان معارف اسلامی گرداگردش می نشستند. او به گونه ای سخن می گفت که تشنگان علم و معرفت را سیراب نموده و ادله و براهین دشمنان را باطل کند..."(10)
ابن الصباغ سپس به نقل جریان زیر پرداخته تا شخصیت علمی امام حسن مجتبی علیه السلام و جایگاه والای او را در امت اسلامی بیان کرده باشد: علی بن احمد واحدی در تفسیر خود آورده است که مردی وارد مسجد رسول الله شده و ملاحظه کرد که شخصی مشغول نقل حدیث از پیامبر است. مردم اطراف او را گرفته، به سخنانش گوش می دادند. پس آن شخص به نزد وی آمده، گفت مراد از شاهد و مشهود - که در آیه شریفه آمده است - چیست؟ پاسخ داد: اما شاهد که روز جمعه است و اما مراد از "مشهود"، روز عرفه می باشد.
پس، از او گذشته به دیگری برخورد کرد که همانند اولی به نقل حدیث پرداخته بود، سوال خود را تکرار کرده از او پرسید که: مراد از شاهد و مشهود چیست؟ وی پاسخ داد: اما "شاهد" که روز جمعه است و اما مشهود، روز عید قربان است. آنگاه از کنار آن دو نفر گذشته، گذرش به نوجوانی افتاد که چهره اش همانند طلا می درخشید که او هم در مسجد، کلاس درس تشکیل داده بود. پس از او در باره شاهد و مشهود پرسید. وی در پاسخ گفت: آری. اما شاهد، حضرت محمد صلی الله علیه و آله است و اما مشهود، روز قیامت می باشد. |
|
آنگاه برای گفته خود، این چنین استدلال کرد: آیا سخن پروردگار را نشنیده ای که می فرماید: "یا ایها النبی انا ارسلناک شاهداً و مبشراً و نذیراً"(11) ای پیامبر! ما تو را به عنوان شاهد و بشارت دهنده و بیم دهنده فرستادیم. "ذلک یوم مجموع له الناس و ذلک یوم مشهود"(12) روز قیامت روزی است که همه مردم برای آن جمع می شوند و آن روز، روزی است که مشهود همگان است. گوید: سپس از نام شخص اول پرسید، گفتند: ابن عباس است و از دومی که پرسید: گفتند: ابن عمر است و از شخص سوم که پرسید، گفتند: وی، حسن بن علی بن ابی طالب است.(13)
جالب اینجاست که بر طبق نقل علامه مجلسی در بحارالانوار: "این شخص تفسیر امام را از شاهد و مشهود، بر دیگر تفسیرها که از عبدالله بن عباس و عبدالله بن عمر شنیده بود، ترجیح داده و آن را پسندیده بود." (14) شاید دیل این پذیرش، استدلال قوی امام حسن به دو آیه شریفه بوده است.
امام حسن علیه السلام و تربیت شاگردان
امام حسن مجتبی علیه السلام از دوران کودکی سفره علمی خود را پهن کرده و با نقل آیات شریفه و سپس نقل حدیث از پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله خدمت بزرگی به تشنگان علم و معرفت نمود، به ویژه در ده سال آخر که حوادث دردناکی به مسلمانان، خاصه پیروان اهل بیت روی آورده بود، امام با حلم، بردباری، صبر و حوصله ای که از خود نشان می دادند، خویشتن را برای هر نوع پاسخ گویی آماده ساخته بودند.
از این روی، می بینیم که افراد و گروه ها و شخصیت های زیادی در محضر درس امام علیه السلام می نشستند که یقیناً تاریخ، نام بسیاری از آنها را ثبت نکرده است. از جمله بسیاری از صحابه رسول خدا و تابعین هستند که از محضر پر فیض امام حسن علیه السلام استفاده کرده اند.
در اینجا برخی از بزرگان شیعه همانند شیخ طوسی در رجال خود، نام برخی از این شخصیت ها را به عنوان اصحاب امام آورده است که تعداد آنها از چهل و یک نفر نمی گذرد.
اگر چه جای این سوال هست که: چگونه یاران امام حسن علیه السلام از چهل و یک نفر تجاوز نمی کردند در حالی که امام نزدیک پنجاه سال در بین امت اسلامی زندگی می کردند؟ و چرا یک مرتبه تعداد 450 یار که برای امیرمومنان علیه السلام ثبت شده، به چهل و یک نفر می رسد؟ و چرا این عدد نسبت به امام حسین علیه السلام هم به دو برابر، بلکه بیشتر می رسد و چرا با مقایسه با یاران امام زین العابدین علیه السلام یاران او یک چهارم می باشد؟! علت چیست و چرا چنین شده است؟
احتمال دارد شیخ طوسی فقط نام راویان از اصحاب امام حسن علیه السلام را آورده باشد؛ به دلیل این که در بخش آخر کتاب خود به نام عده ای اشاره کرده است که از معصومین علیه السلام روایت نکرده اند.
و احتمال دارد امام در زمانی می زیسته که بیشتر اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله بودند، و آنها به هر دلیلی از حضور در پای درس امام حسن علیه السلام و یا نقل روایت از او، خودداری می کردند. و نیز محتمل است که تبلیغات سوء معاویة بن ابی سفیان تاثیر خود را گذارده باشد.
یاران امام حسن مجتبی علیه السلام
نکته جالب توجه این که یاران امام از نظر عدد، بسیار کم هستند اما بسیاری از آنها از شخصیت های برجسته عالم اسلام می باشند. برخی از آنها پیامبر و پنج امام را درک کرده اند؛ همانند جابر بن عبدالله انصاری؛ و برخی دیگر علاوه بر این که از یاران امام حسن علیه السلام هستند، جزو یاران امیرمومنان بوده اند؛ همانند احنف، اصبغ، جابربن عبدالله، جعیدحبیب، حبه، رشید، رفاعه، زید، سلیم، سلیمان، سوید، ظالم، عمرو بن حمق، عامر، کمیل، لوط، میثم، مسیب و ابواسحاق. و برخی دیگر جزو یاران امام حسین علیه السلام نیز هستند، همانند جابر، جعید، حبیب، رشید، زید، سلیم، ظالم، عمرو، کیسان، لواط، میثم و فاطمه. دسته دیگر از آنها جزو یاران امام سجاد علیه السلام نیز هستند، همانند جابر، رشید، سلیم و ظالم.
و گروهی نیز جزو یاران امام باقرعلیه السلام شمرده شده اند؛ همانند جابر بن عبدالله انصاری که در سال 78 ق. به دیدار خدا شتافت. (15)
نکته دوم این که عده ای از یاران امام حسن علیه السلام همانند حبیب بن مظاهر اسدی، جزو شهدای کربلا هستند. و برخی همانند کمیل بن زیاد، عمرو بن حمق خزاعی، رشید هجری و حجربن عدی در راه ولایت و دفاع از اهل بیت علیه السلام به شهادت رسیده اند.
نظرات دیگران ( ) |
اخلاق اجتماعی امام رضا علیه السلام
رفتار امام رضا علیه السلام با خانواده
رفتار امام رضا علیه السلام با مردم
اخلاق، یکی از عناصر مهم شخصیت انسان است، و کاشف کیفیت ذات، و درون اوست. امام رضا علیهالسلام به اخلاق عالی و ممتاز، آراسته بودند، و بدین سبب دوستی عام و خاص را، به خود جلب کردند، همچنین انسانیت آن حضرت، یگانه و بیمانند بود، و در حقیقت تجلی روح نبوت، و مصداق رسالتی بود که خود آن حضرت، یکی از نگهبانان و امانتداران و وارثان اسرار آن به شمار میرفت. از ابراهیم بن عباس صولی (1) نقل شده، که گفته است:
من ابوالحسن الرضا علیه السلام را هرگز ندیدم در سخن گفتن، با کسی درشتی کنند.
من ابوالحسن الرضا علیه السلام را هرگز ندیدم سخن کسی را پیش از فراغ از آن، قطع کند.
هرگز درخواست کسی را ،که قادر به انجام دادن آن بود، رد نفرمودند.
هرگز پاهای خود را، جلو همنشین، دراز نمیکردند.
هرگز در برابر همنشین تکیه نمیکردند.
هرگز او را ندیدم،که غلامان و بردگان خود را بد گویند.
هرگز او را ندیدم، که آب دهان بیندازند.
هرگز او را ندیدم، که قهقهه بزند، بلکه خندهاش تبسم بود.
تا آنجاکه میگوید: هر که بگوید در فضلیت، کسی را مانند او دیده، از او باور نکنید.(2)
محمد بن عباد (4) درباره رفتار زاهدانه آن حضرت میگوید: پوشش ابوالحسن علیه السلام در طول تابستان همواره یک بوریا بود. ایشان در طول زمستان با همه عظمت و وقاری که داشتند پوششی ساده داشتند و به دور از هر گونه علامتگذاری و یا این که رنگ مخصوصی داشته باشد همیشه لباس زبر به تن میکردند مگر آن که میخواستند پیش مردم و به دیدن آنها بروند که در آن وقت بهترین لباس خود را میپوشیدند.(5)
امام میفرمودند: لباس مظهر خارجی انسان است نمیتوان نسبت به آن بیتوجه بود حرمت مومن ایجاب میکند که انسان در ملاقات با او، شئون خود و وی را رعایت کند و مقید باشد که پاکیزه و خوش لباس باشد.(6)
از دلائلی که امام رضا علیه السلام نزد مردم، لباس خوب میپوشیدند این بود که اگر ظاهر انسان تمیز و پاکیزه باشد، دیگران از دیدن این فرد لذت میبرند و تحت تاثیر وی قرار میگیرند. هم چنان که از دیدن یک انسان کثیف و آلوده حالشان دگرگون میشود، ایشان لباس زیبا و پاکیزه میپوشیدند تا مردم با دیدن ایشان درس نظم و پاکیزگی را در کنار ساده زیستی بیاموزند و از طرفی نشان دهند که مومن از مال حلال در حدّ شأنش میتواند از امکانات این دنیا استفاده کند. همچنین نقل شده: در محیط خانه امام رضا علیهالسلام آثاری از زندگی اشرافی وجود نداشت از زیور و زینت استفاده نمیکردند، مگر این که خود را به عود هندی خام بخور میدادند.
گوشهگیری از دنیا و ساده زیستی برجستهترین صفات امام رضا علیه السلام بود. تمام راویان متفق القولند که وقتی آن حضرت ولیعهد مامون شدند هیچ توجهی به جنبه قدرت و عظمت آن نداشتند. نقل شده زمانی که امام رضا علیه السلام مجبور به پذیرفتن ولایت عهدی شدند، چون روز عید فرا رسید مامون برای خواندن نماز از امام علیه السلام دعوت به عمل آورده ایشان با سادهترین پوشش و با لباسی که مخصوص نماز عید بود حاضر شدند، این لباس عبارت بود از دو قطیفه روی لباس و عمامه سفیدی از کتان که به سربسته بود که یک طرف آن را به سینه و طرف دیگرش را میان دو شانه انداخته بودند عصایی به دست داشتند، در حالی که کفش برپا نداشتند چون همراهان ایشان این وضعیت را دیدند آنان هم چون امام راه افتادند.(7)
نمونه دیگری از اخلاق امام رضا علیه السلام این بود که در دوران ولایت عهدی وتصدی بالاترین مقام در دولت اسلامی به هیچ یک از غلامانشان دستور نمی دادند که کارهای ایشان راانجام دهند.
روایت شده که وقتی ایشان به حمام نیاز داشتند از این که به کسی دستور بدهند حمام را برای ایشان آماده کنند، تنفر داشتند و خود کارهای شخصی خویش را انجام میدادند. همچنین ایشان جهت همدردی با مردم به حمام عمومی شهر میرفتند و از نزدیک با مردم معاشرت داشتند.(8)
به همین دلیل همواره آنان را میبینیم که در وادی شکر الهی اظهار عجز میکنند و با این همه از خوف الهی لابه میکنند و این نشان دهنده تواضع و فروتنی آنها در مقابل ذات احدیت است.
پرهیزگاری و تقوای امام رضا علیه السلام طوری بود که نه تنها مردم، بلکه دشمنان نیز به آن اعتراف میکردند، ایشان همه فکر و اندیشهشان، حفظ دین خدا و اجرای وظایف الهی بود و نجات خود و مردم را در تقوا، پرهیزگاری و عبادت کردن میدانستند. چیزهایی که در دنیا وجود داشت، سبب نشد که ایشان از وظیفه خود دور بیفتد، ایشان به دنیا علاقه نداشتند و نسبت به آن بیرغبت بودند، زهد و عبادتشان بینظیر بود، همیشه سعی داشتند مردم را به تقوا و عبادت و پرستش خداوند دعوت نمایند (10) چنان که به برادرشان زید فرمودند: «ای زید از خدا بترس، آن چه که ما به آن رسیدهایم به وسیله همین تقواست هر کس که تقوا داشته باشد و خدا را مراقب خود نداند از ما نیست و ما از او نیستیم.»(11)
منابع تاریخی، امام رضا علیه اسلام را پرهیزگاری میدانند که مکرر به زیارت خانه خدا و انجام مناسک حج و عمره میرفتند، ایشان به زیارت قبر پیامبر صلی الله علیه و آله علاقه فراوانی داشتند، بالای قبر پیامبر صلی الله علیه و آله میرفتند و خودشان را به قبر شریف میچسبانیدند، در کنار قبر پیامبر صلی الله علیه و آله شش یا هشت رکعت نماز میخواندند در رکوع یا سجده سبحان الله سه بار یا بیشتر میگفتند، زمانی که نمازشان تمام میشد به سجده میرفتند آن قدر سجده را طولانی میکردند که عرق ایشان روی ریگهای مسجد میریخت، صورت مبارکشان را روی زمین یا خاک مسجد میگذاشتند، دائماً در حال عبادت بودند و به عبادت عشق میورزیدند و برای عبادت خداوند انواع رنجها را تحمل میکردند.(12)
امام رضا علیه السلام همچون پدر و اجداد پاکشان همواره قبل از هر چیز بنده خالص خداوند بودند، و همه چیز را در بندگی خدا دنبال میکردند در پرتو همین بندگی بود که به ارزشهای والای انسانی و مقامهای بلند معنوی دست یافتند. عبادت، راز و نیاز، مناجات و سجدههای طولانیشان نشان میدهد که ایشان دلداده خداست رابطه تنگاتنگ عاشقانه با ذات پاک خداوند داشتند. یکی از همراهان این بزرگوار در سفر خراسان میگوید: به روستایی رسیدیم، آن حضرت به نماز ایستادند، و سجدههای طولانی به جای آوردند، او میگوید: شنیدم امام در سجده میگفتند:
«خدایا اگر تو را اطاعت کنم حمد و سپاس مخصوص تو است و اگر نافرمانی کنم حجت و عذری برایم نخواهد بود، من و دیگران در احساس تو شریکی نداریم اگر نیکی به من رسد از جانب تو است. ای خدای بزرگوار! مردان و زنان با ایمان را در مشرق و مغرب در هر کجا هستند بیامرز.»(13)
با توجه به مضمون دعاهای ائمه میبینیم دعای امامان ابتدا برای دیگران به خصوص مومنان بود بعداً برای خودشان دعا میکردند این نشاندهنده آن است که آنها چقدر به فکر دیگران بودند و در حق مردم مهربانی میکردند.
در مورد امام رضا علیه السلام باید گفت ایشان، اسوه کامل عبودیت بودند و در این راه به حدی رسیده بودند که ایشان را عاشق عبادت میدانستند. آن حضرت بسیاری از روزها را روزه داشتند و بسیاری از شبها بیدار بودند. به طوری که در زمان ایشان و نه بعد از آن، کسی به این درجه نرسید حتی زاهدترین افراد.
نکته مهم دیگر این که امام رضا علیه السلام بسیاری از اوقات شبانه روز به درس و بحث مشغول بودند، فقه و علوم محمدی را به شاگردانشان درس میدادند زیرا ایشان درس را نمونهای از ذکر و عبادت میدانستند و زمانی که از درس دادن فارغ میشدند به ذکر گفتن خدا میپرداختند.(14)
اباصلت میگوید: من در سرخس به خانهای که حضرت را تحت نظر گرفته بودند رفتم، از نگهبان اجازه گرفتم او گفت: حالا موقع رسیدن به حضور ایشان نیست. گفتم: چرا؟ گفت: امام (علیه السلام) در هر شبانه روز هزار رکعت نماز میخواند و از نماز، یک ساعت پیش از ظهر و نزدیک غروب فارغ میشوند و همه اوقاتشان در جای نماز نشسته و مشغول مناجات خدا میشود. اباصلت به نگهبان میگوید در همین موقع اجازه بگیر. اتفاقا اجازه گرفتند من در همان حال که ایشان انتظار نماز را داشتند به حضورش شرفیاب شدم.(15)
اهمیت امام به نماز در سیره عملی ایشان کاملا مشهود است. نقل شده است روزی ایشان با بزرگان ادیان مختلف مناظره داشتند و سخنان زیادی بین امام (علیه السلام) و حاضران رد و بدل میشد، جمعیت زیادی در آن مجلس حاضر بودند. زمانی که ظهر شد امام فرمودند: وقت نماز است. یکی از حاضران که عمران نام داشت گفت: سرورم سخنانمان را قطع نکن که دلم آزرده میشود شاید اگر سخنانتان را ادامه دهی مسلمان شوم . ایشان فرمودند نماز میخوانیم و برمیگردیم امام برخاستند و نماز خواندند. (16)
از دیگر ویژگیهای آن حضرت این بود که هر دعایی را که شروع میکردند صلوات بر محمد و آل او میفرستادند در نماز یا غیر نماز بسیار صلوات میفرستادند، شبها موقعی که میخواستند بخوابند قرآن تلاوت میکردند، موقعی که به آیهای میرسیدند که در آن از بهشت و دوزخ سخن میگفتند گریه میکردند و میفرمودند: «پناه میبرم به خدا از آتش دوزخ»، آن حضرت هر سه روز یک بار تمام قرآن را تلاوت میکردند و میفرمودند:
«اگر خواسته باشم قرآن را در کمتر از سه روز تمام کنم میتوانم ولی هیچ آیه را نخواندم مگر این که در معنی آن آیه فکر کنم، و درباره این که آن آیه در چه موضوع و در چه وقت نازل شده، از این رو هر سه روز قرآن را تلاوت میکنم.»(17)
ایشان هر دعایی که میکردند خیلی زود به اجابت میرسید، نقل شده که به مأمون خبر داده بودند که امام رضا علیه السلام مجالس علمی مربوط به دین و مذهب تشکیل دادهاند و این کار باعث شده مردم به مقام علمی ایشان پی ببرند. مامون فردی را مامور کرد که نگذارد مردم در این مجالس شرکت کنند، امام را نزد خود خواند و نسبت به ایشان بیاحترامی و پرخاشگری کرد. ایشان از نزد مامون با ناراحتی بیرون آمدند و در حالی که لبهای خود را تکان میدادند و میگفتند: به خدا سوگند او را نفرین میکنم که یاری خداوند از او برداشته شود. موقعی که به خانه رسیدند دو رکعت نماز به جا آوردند. اباصلت میگوید: امام هنوز نمازشان را تمام نکرده بودند که زلزلهای در شهر اتفاق افتاد، فریادهای زیادی شنیده میشد و گرد و غبار زیادی از زمین بلند شد. اباصلت اضافه کرد من از جایم حرکت نکردم تا امام (علیه السلام) سلام نماز را گفتند. بعد از آن بالای پشتبام رفتم و بیرون را نگاه کردم و جز سرهای شکسته چیزی ندیدم بعد از مدتی مأمون و لشکرش در حالی که سرشان شکسته بود را دیدم که با کمال خفت و خواری از شهر بیرون شدند.(18)
از اباصلت هروی نقل شده است که روزی امام در منزل خود نشسته بودند، فرستاده هارون الرشید وارد شد و به ایشان چنین گفت: خلیفه شما را به حضور میطلبد. امام رضا علیه السلام برخاستند و
فرمودند: ای اباصلت او مرا جز برای امر ناگواری احضار نکرده است ولی به خدا سوگند نخواهد توانست آنچه را ناپسند میدارم در حق من انجام دهد زیرا دعای جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله را همراه خود دارم که موجب حفظ جان من خواهد شد. ایشان وارد قصر هارون الرشید میشوند چون نگاه حضرت به هارون افتاد همان دعا را خواندند و در مقابل او ایستادند. هارون الرشید به امام چنین گفت: ای ابوالحسن، دستور دادهایم یکصد هزار درهم به شما بپردازند تا شما نیازهای خانواده خود را برآورده کنید. چون علی ابن موسی علیه السلام از آن مجلس بیرون رفتند هارون چنین گفت: من خواهان چیز دیگری بودم و پروردگار چیز دیگری اراده کرد و آن چه خدا بخواهد همان شود.(19)
فردی به نام رجاء بن ابی ضحاک (20) در مورد عبادت و مناجات امام رضا علیه السلام چنین میگوید: مامون مرا نزد امام علیه السلام به مدینه فرستاد که ایشان را از مدینه به خراسان نزد وی ببرد، مامون سفارش کرده بود که مواظب امام باشد. مسیر راه بصره، اهواز، فارس، خراسان بود و خیلی سفارش شده بودند که شبانه روز از ایشان جدا نشوند وی میگوید من همیشه کنار امام بودم و کسی را با تقواتر نسبت به خدای متعال مثل او ندیده بودم، ذکر خدا همیشه بر لبانشان جاری بود، همیشه خداترس و پارسا بود، موقعی که وقت نماز میشد در سجدهگاه خود مینشست و سبحان الله، لااله الا الله و ذکرهای دیگر میگفتند و بعد از نماز اطرافیان را نصیحت میکردند. (21) رجاء ابن ابی ضحاک اضافه میکند وقتی ایشان را نزد مامون بردم از من درباره احوالات امام پرسید من آنچه را دیده بودم برای او گفتم از رفتار و اعمال ایشان، رفتن و ماندنشان، همه آنچه که اتفاق افتاده بود. مامون گفت: ای پسر ضحاک این مرد بهترین خلق خدا روی زمین است، از همهی مردم دانشش و عبادتش بیشتر میباشد آنچه که از ایشان دیدی نزد کس دیگر نگو تا بزرگواری او بر کسی آشکار نشود مگر از زبان خود من.(22)
سخاوت از «سخاء» گرفته شده است و «سخا النار و یسخوها»، یعنی این که اگر خاکستر آتش را از آتش پاک کنیم، بهتر میسوزد و روشناییاش بیشتر میشود، بنابراین تعریف سخاوت که از همین ریشه است موجب روشنایی و گرم کردن کانون خانوادههای بینوایان میشود.(24)
شاید بهترین تعریف درباره سخاوت بیان امام رضا علیه السلام باشد که فرمودند:
«السخی یاکل من طعام الناس لیاکلوا من طعامه و البخیل لایاکل من طعام الناس لئلا یاکلوا من طعامه»؛ انسان سخاوتمند از غذای دیگران میخورد تا از غذای او بخورند، ولی انسان بخیل از غذای دیگران نمیخورد تا از غذای او نخورند.»(25)
در بررسی سیره امام رضا علیه السلام ویژگی بذل و بخشش بسیار به چشم میخورد. ایشان بسیار صدقه پنهانی میدادند و اموال خویش را بین نیازمندان تقسیم مینمودند. روایت شده که ایشان یک سال تمام ثروت خود را در روز عرفه بین نیازمندان تقسیم کردند. فردی به ایشان گفت: این گونه بخشش، ضرر است. حضرت فرمودند: این گونه بخشش ضرر و زیان نیست بلکه غنیمت است، هرگز چیزی را که به وسیله آن طلب اجر و کرامت میکنید، غرامت و ضرر به شما نیاور.(26)
گزارش شده هر وقت سفره غذا را برای امام پهن میکردند کاسهای نزدیک ایشان قرار میدادند، ایشان از هر نوع غذا مقداری را برمیداشتند و در آن کاسه میریختند و دستور میدادند آن را بین فقرا تقسیم کنند. بعداً میفرمودند:
"فلا اقتحم العقبه(27)؛ باز هم به عقبه تکلیف تن در نداد ."
و میفرمودند: خداوند میداند که همه مردم قدرت این را ندارند که بنده آزاد کنند برای آنها راه دیگری قرار داده، و آن غذا دادن به فقرا است.(28)
شیوه امام علیه السلام در بخشش طوری بود که حتی کسی که مورد جود امام رضا علیه السلام قرار میگرفت، ذرهای احساس شرمندگی نکند. نقل شده که ایشان در مجلسی با یاران خود مشغول صحبت کردن بودند، جمعیت زیادی در آن مجلس حضور داشتند که ناگهان مردی بلند قامت و گندمگون وارد مجلس شد و به حضرت سلام کرد و گفت: من مردی از دوستان پدران و نیاکان شما هستم. از حج برمیگشتم که خرجی خود را گم کردم، اگر شما به من کمک نمائید تا به وطنم برسم پولی که شما به من میدهی، از طرفتان صدقه خواهم داد. حضرت فرمودند: بنشین. بعد از مدتی که جمعیت پراکنده شدند و جز عدهی کمی باقی نماندند امام به اتاقشان میروند و بعد از مدت کمی بازگشتند و دستشان را از بالای در بیرون آوردند و پرسیدند آن مرد کجاست؟ مرد جواب داد من در حضور شما هستم. ایشان فرمودند: این دویست اشرفی را بگیر و خرج کن، لزومی ندارد که از طرف من صدقه بدهی از نزد من خارج شو تا ترا نبینم و تو نیز مرا نبینی. بعد از رفتن آن مرد، فردی که در آنجا حضور داشت به امام رضا علیه السلام عرض کرد: شما نسبت به این شخص احسان و بخشش نمودید. علت این که فرمودید تا شما او را نبینید و او شما را نبیند چیست؟ ایشان فرمودند: از ترس این که مبادا شرمندگی در صورت او ببینم آیا از رسول خدا صلی الله علیه و آله) شنیدهاید که فرمودند: حسنه مخفیانه با هزار حج برابر است.(29) این عمل امام (علیه السلام) ما را متوجه مطلبی میکند و آن این که اگر انسان وقتی چیزی به بینوایی یا سائلی میدهد بخشش نیست بلکه شکر نعمتی است که خداوند به او داده است. انسان تا موقعی که حقوق واجبش را نپرداخته در خطر بزرگی قرار دارد بخشش امام به خاطر دوستی کردن با دیگران نیست بلکه به خاطر شکر کردن نعمتهای خداوند است که به ایشان داده است.
همچنین نقل شده است شخصی به حضرت علی ابن موسی الرضا علیه السلام گفت: به قدر جوانمردی خودتان به من عطا و بخشش کنید. ایشان فرمودند: این اندازه برای من مقدور نخواهد شد. او گفت: پس به اندازه مروت من عطا کن. حضرت فرمودند: این مقدار ممکن میشود پس از این جریان به غلام خودشان دستور دادند تا مبلغ 200 اشرفی به او بدهند.(30)
علاوه بر نیازمندان، سخاوت امام رضا علیه السلام شامل حال شاعران و دوستداران تواضع امام رضا چنان زیاد بود که زمانی که برای آن حضرت غذا میآوردند.
ایشان غلامان و خادمان و حتی دربان و نگهبان را بر سر سفره مینشاندند و با آنها غذا میخوردند. همچنین نقل شده زمانی که آن حضرت تنها میشدند همه خادمان و غلامان خوشان را از کوچک و بزرگ جمع میکردند و با آنان سخن میگفتند و با آنها انس میگرفتند به طوری که غلامان آن حضرت هیچ ترسی از ارباب و مولای خود نداشتند.(31)
تواضع امام به اندازهای بود که بعضی مواقع مردم ایشان را نمیشناختند و از افراد معمولی تمییز نمیدادند. نقل شده است که روزی ایشان وارد حمامی میشوند مردی آن جا بود که ایشان را نمیشناخت به امام میگوید بیا مرا مشت و مال بده. حضرت شروع به مالیدن دست و پای او کردند زمانی که ایشان را شناخت عذر خواهی کرد ولی امام او را دلداری دادند.(32)
ادب و تواضع امام رضا علیه السلام نسبت به دیگران به اندازهای بود که اگر فردی بر امام وارد میشد ایشان به خاطر احترام گذاشتن به آن فرد از جایشان برمیخاستند و او را در مناسبتترین مکانها جا میدادند.(33)
در بررسی زندگی امام رضا علیه السلام میبینیم که ایشان نیز همچون دیگر امامان نمونه کامل این صفت اخلاقی بودند. شاید بتوان از موقعیتهای دشواری که ایشان با آن رو به رو شدند زمانی که مأمون این بزرگوار را به خراسان دعوت کرد نام برد.
ایشان برای وداع خانه خدا به مکه رفتند لحظه جدایی آن حضرت از فرزندش ابی جعفر محمد بن علی جواد (علیه السلام) بود که ایشان با دلی استوار و مطمئن به قضا و قدر الهی این مصیبت را تحمل کردند شکیبایی و بردباری آن حضرت در دوره خلافت مامون در برابر سیاستها مرموز و پشت پرده او به ویژه جریان ولایتعهدی درجه صبر و تحمل آن حضرت را برای ما آشکار میکند.(34)
امام رضا علیه السلام در دوران زندگیشان و زندانی بودن پدر بزرگوارشان مکرر سعه صدر از خود نشان میدادند و مراقب اهل و عیال پدر ارجمندشان بودند. ایشان اهل حلم و شکیبایی بودند. در برابر افرادی که با ایشان ستیزه و نزاع داشتند حلم و صبر میورزیدند. در برابر دهن کجیهای دیگران سعی میکردند سکوت کنند. افرادی بودند که نسبت به ایشان بیاحترامی میکردند. اما این بزرگوار در برابر آنها خاموشی را انتخاب میکردند.(35)
علاقه حضرت به خانوادهشان در محبتی که به امام جواد علیه السلام داشتند نیز قابل ملاحظه است. قبل از تولد امام جواد علیه السلام فردی به امام رضا علیه السلام میگوید شما کودکان را دوست دارید پس از خداوند بخواهید که پسری به شما عطا کند. حضرت فرمودند: خداوند پسری به من خواهد داد که وارث من میشود هنگامی که اباجعفر علیه السلام متولد شدند، حضرت در طول شب گهواره ایشان را حرکت میدادند و با او بازی میکردند. امام فرزندشان را آن قدر دوست میداشتند که شب را نمیخوابیدند و گهواره امام جواد علیه السلام را حرکت میدادند. به ایشان عرض شد آیا مردم با پسرانشان چنین رفتار میکنند؟ حضرت فرمودند: این پسر مانند عامه مردم نیست به دنیا آمدن و رشد نمودن او مانند ولادت پدران پاکش است.(36)
رفتار امام با فرزندشان امام جواد علیه السلام آن قدر محبت آمیز و توام با احترام بود که ایشان را به نام صدا نمیزدند بلکه بیشتر با کنیه مورد خطاب قرارش میدادند. به عنوان مثال میفرمودند: «ابوجعفر برای من نوشته است و من برای ابوجعفر نوشتم.»(37) به این ترتیب میخواست ایشان را احترام و تمجید کنند.
نمونه دیگر علاقه و وابستگی امام رضا علیه السلام، محبتی بود که به حضرت معصومه علیه السلام داشتند.
با بررسی آِیات در مییابیم برخورد با انسانهای مختلف باید هماهنگ و متناسب با روحیه آنها باشد خداوند عزوجل در قرآن فرموده است:
"محمد رسول الله والذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم"(38)؛ محمد فرستاده خداست و کسانی که با او هستند در برابر کفار سخت و شدید و در میان خود مهربانند.
در آیه دیگری چنین فرموده:
"یا ایها النبی جاهد الکفار و المنافقین و اغلظ علیهم"(39)؛ ای پیامبر با کافران و مجاهدان جهاد کن و بر آنها سخت بگیر.
از این آیات چنین نتیجهگیری میشود که برخورد قرآن و اسلام با انسانهای مختلف فرق میکند. در بعضی جاها دستور به برخورد نیک و پر محبت میدهد، «با مردم سخن نیک بگویید»(40) و در جای دیگر دستور به برخورد میانه میدهد: «محمد فرستاده خداست و کسانی که با او هستند در برابر کفار سرسخت و شدید و در میان خود مهربانند.»(41)
امام رضا علیه السلام به عنوان اسوه کانون مهر و عاطفه نسبت به بندگان خدا بود. در زیارت آمده است: السلام علی الامام الرئوف؛ (سلام بر امام و پیشوای با رافت و مهربان) این لقبی است که از طرف خداوند به ایشان داده شده است. ایشان بیشترین محبت و مهربانی را نسبت به مردم و اهل خانه و خدمت گزارانشان داشتند. در روزی که ایشان مسموم شدند و در آن روز به شهادت رسیدند بعد از این که نماز ظهر را خواندند به فردی که نزدیکشان بود فرمودند: مردم (منظور اهل خانواده کارکنان و خدمتگزارانشان بودند) غذا خوردهاند؟ آن فرد جواب داد: آقای من در چنین وضعیتی کسی میتواند غذا بخورد؟ در این لحظه که امام علیه السلام متوجه میشوند کسی غذا نخورده، مینشینند و دستور آوردن سفرهای را میدهند همه را سر سفره دعوت میکنند و آنها را یکی یکی مورد محبت قرار میدهند.(42)
ایشان در جایی که مربوط به شخص خودشان بود بزرگترین گذشتها، عالیترین ایثارها و بیشترین محبت را نسبت به دیگران داشتند. رفتار عملی امام رضا علیه السلام نشانه انسانی کامل و نمونه است که هیچ علاقهای به دنیا و ظواهر آن ندارد.
اگر فردی حتی کوچکترین خدمتی برای امام رضا علیه السلام انجام میداد، ایشان نهایت تشکر و قدردانی را به جا میآوردند و حتما خدمت آن فرد را جبران مینمودند. آن حضرت به مستضعفان و گرفتاران توجه خاصی میکردند، اگر آنها گرفتاری و ناراحتی داشتند، سعی میکردند مشکل آنان را حل کنند. زیاد بودند افرادی که در سایه یاری رسانیهای امام علیه السلام به خیری دست یافتند.
نظرات دیگران ( ) |